آدم هایی که حالِ زندگی را خوب می کنند

0
1892615

روتیتر: خانه هایی ساده و دلنشین با جنسی متفاوت که روح مُرده ها را هم به پرواز وا می دارد، با اتاق هایی تو در تو و حوض هایی که یادمان می آورد کودکی و سیب قرمز را.

 

به گزارش روتیتر:   کنارِ گوش من و تو، کنار گوشِ شهر زخم خورده و رنجورمان که به گفته رحیم خستو؛ “سازه های هندسی و بدقواره ی آن روح را آزرده”، محله ای متفاوت وجود دارد، محله ای که به بهتر شدن حال، که حتی به بهتر شدنِ زندگی آدم ها جان می بخشد؛ کوچه هایی بکر و دست نخورده که به قولِ مهدی حاجی قاسمی؛ “حضور و معاشرت با آدم هایِ آن روز را متفاوت می سازد.”
شاید از محله ای جادویی صحبت می کنیم، محله ای که کمتر آدمی پای به آن گذاشته، محله ای دنج با آدم هایِ رنج کشیده و کمیاب، آدم هایی دلسوز که نگاه، حتی مدلِ زندگی شان هم فرسنگ ها با نگاه و مدل زندگی ما فاصله دارد. آدم هایی کارکشته که در آشفته بازارِ کوته فکری سرشان به تنِ شان می ارزد. آدم های اهلِ دل، آدم هایی که کارِ دست و ذهنِ شان را به روی دوش می کشند تا به من و تو بفهمانند؛ زندگی هنوز هم زیباست!

“سعید فخر موسوی” یکی از همین کمیاب های شهرکِ آفتاب است، شهرکی در گلستانکِ مهرشهر. یکی از همین به درد بخورها. وقتی “موسوی” سالِ ۶۲ گلستانکِ مهرشهر را برای کار و زندگی انتخاب کرد هیچ گاه تصور نمی کرد با هُنر ناب و نگاهِ خاصی که به دنیا دارد، بیش از سی سال باید گوشه نشینی را از بَر کند تا بالاخره روزی اعضایی به نامِ شورای شهر کرج گِرد هم بیایند و با هم به تماشای هنر ناب و شخصیت والای او بنشینند. بیایند تا برای هنرِ مُرده شهر نسخه ای بپیچند، تا گوش تا گوش حیاط زیر سایه درخت ها و شاخه های در هم تنیده بنشینند و به صحبت های موی سپید کرده ها گوش دهند و بعد از هر نکته ای، سپیدی این موهای هنرمند که به خون دل و تجربه، هنر را نیز روسفید کرده اند تجلیل کنند.
 اما بعد از سی سال خاک خوردن و توی زیر زمین های نَمور کار کردن این اتفاق افتاده و شرایطی مهیا شده که با همفکریِ با خودشان و برای بازگرداندنِ دوباره روح به شهری که به زعمِ عباس زارع؛ “به لحاظِ هنری چیزی برای ارایه ندارد و فقیرِ فقیر است”، با هم دست به یکی کنند.
خانه هایی ساده و دلنشین با جنسی متفاوت که روح مُرده ها را هم به پرواز وا می دارد، با اتاق هایی تو در تو و حوض هایی که یادمان می آورد کودکی و سیب قرمز را.
وقتی که “احد رسولی” با دیدن آدم ها و قدم زدن در فضایِ این خانه ها گفت: “این آدم ها گمشده های ما هستند که امروز پیدا کردیم” یعنی اتفاق های خوب خواهد افتاد. وقتی “غدیر مهدوی” با نگاهی عمیق به تار و پودِ اثرها یادآوری کرد: “باید برای آینده کاری کنیم و هنر را سر جایش بنشانیم” یعنی هنوز هم می شود به آینده ی شهر امیدوار بود.
امروز اتفاق خوبی برای شهر افتاد؛ برایِ کرج. و از آن مهمتر اتفاق خوبی برای ما افتاد که دوباره آدم های مهمِ شهرمان را دیدیم. “موسوی ها” و “ایرج محمدی ها” و “فرج اله عطابکی ها” و “منصور آذری ها” و “رامتین قانع ها” و “سحر داعی ها” و “ولی جان علی مومن ها” و “لیلا یحی بیگی ها” و “غلامحسین زمردی ها” و “اسماعیل مرضایی ها” و “اقبالی ها” و “ابراهیم مصطفوی ها” و “گیتامه خاشابی ها” و “صامنی ها”. این شهر به این عزیزان بدهکار است، به زن ها و مردهای حسابی، به دست های توانمند و به انگشتانی که هر کدام شان تویِ سفال، توی سرامیک و نقاشی و مجسمه سازی استادند و درجه یک.
شهرک آفتاب را باید توی ذهن مان حک کنیم، گلستانکِ مهرشهر را و آدم هایی که به دور از هیاهوی شهر، کنجِ محله ای دور افتاده سالها درست زندگی کردن را مشق می کنند و تنها حمایت می خواهند تا روحِ خسته شهر را دوباره تلطیف سازند.
نازنین فرضی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *