مردان و زنان رنجور از بزنوید تا لیروک

روتیتر :دیار مهربانیها، لرستان و این بار در خطه الیگودرز بخش زلقی غربی با مرکزیت بزنوید به سمت مناطق عشایری و کوهستانی در مسیر امامزاده محمد ابن حسن (مومد حسن) عزم سفر کردهایم.
به گزارش روتیتر : از بزنوید به سمت امامزاده که خارج میشوی مسیر کوهستان است و جاده صعبالعبور خاکی و روستاهایی که در امتداد مسیر جاده سالیان دراز است رنگ توسعه را به خود ندیدهاند.
پراکندگی جغرافیایی و اتکاء به زندگی تکبعدی دامپروری در دل کوهستان مانع بزرگی در راه شکوفایی منطقه بوده.
در مسیر جاده خاکی که این روزها محل تردد خیل انبوهی از مسافران و زائران امامزاده شده و در معدود جاهایی که جاده از سربالایی به سرازیری یا بلعکس و البته در مسیر روستا یا سکونتگاه، محلهایی برای پذیرایی و استراحت ایجاد شده که معمولاً یک سیاهچادر، دکه کوچک و سرویس بهداشتی صحرایی است.
از مسافران با چای، نان محلی، خردهفروشی … و فروش بنزین بهصورت بستهبندی یک لیتری استقبال میشود. یکی از این جایگاهها در ۲۰ کیلومتری بزنوید و اولین جایگاه به سمت امامزاده است که صاحبانش میگویند ایکاش این جاده ۱۵ ساله احداث نمیشد و هیچ برقی برایمان نمیآوردند.
اکبر پالیزبان به دکهاش اشاره میکند و میگوید ۸۵۰ هزار تومان پول برق باید پرداخت کنم درحالیکه درآمد آنچنانی ندارم.
وی میگوید حتی جاده خاکی اندک کشاورزی ساکنین منطقه که در حاشیه سکونت دارند را خراب کرده و مزارع لوبیا، حبوبات را با مشکل مواجه کرده و هیچ کشت زاری تا شعاع ۲۰۰ تا ۳۰۰ متری به علت گردوغبار شدید ناشی از تردد به عمل نمیآید.
در مسیر جاده خاکی اثری از مجتمعهای لوکس و مجلل نیست. مسیر صعبالعبور است و جنگل و کوهستان و این روزها در فصل تابستان مسافران، زائران و گردشگران زیادی با وسایل نقلیه مختلف طی طریق میکنند. با عبور هر ماشین خاک نرم و خشک در زیر چرخها تبدیل به گردوغبار غلیظ و طوفانی کوچک اما ویرانگر میشود و خیلی زود بر رخسار زیبایی درختان حاشیه جاده مینشیند.
اگرچه صدایی از آنها بالا نمیآید اما غبار سفیدرنگ طراوتشان را گرفته و روزنههای نفسشان را بریده تا درختان بیمار شوند و تیماری نداشته باشند!
پرچل بزرگترین روستای مسیر جاده خاکی است که بیشترین جمعیت را دارد و در پیرامون آن نیز تعدادی روستای کوچک شکل گرفته و از نعمت برق برخوردار شدهاند، درواقع میانه مسیر است. تعدادی مرکز تعمیر و خدمات موتورسیکلت و ماشین را میتوان دید که همان کار مجتمعهای رفاهی را انجام میدهند اما نه مکانیزه، پمپبنزین بشکه ۲۲۰ لیتری است که با شیلنگ از آن بنزین بیرون میآورند و به بهای ۲ تا ۳ هزار تومان میفروشند.
روستاهای دیگری هم در مسیر وجود دارد مانند سرقلعه، توت، ریحونی، روداب، دره تاریک، سپهلان، سید حسن، رزگه، چاله شیر، آب کاسه، تنگ تاف و درنهایت امامزاده که تقریباً ۱۰ کیلومتر منتهی به آن جاده آسفالت است و مسافران نفسی راحت در این جاده بدون غبار میکشند.
تا سه سال پیش بارگاه امامزاده مومد حسن قدیمی و خیلی گسترده نبود. حالا ضریح مناسب گنبد برق مهمانسرا و قسمتهای متعددی چون دفتر مدیریت، شفاخانه خواهران و برادران و بازارچههای فصلی ایجاد شده، در گرداگرد حرم نیز ساکنین محلی که از ۱۲ خانوار تجاوز نمیکند با احداث اتاقکهایی برای اجاره مسافران و زائران رونقی به منطقه دادهاند.
این اتاقکهای ۱۲ متری در اختیار خانوادهها قرار میگیرد، در ایوان آن اکثر مسافران مشغول طبخ غذا هستند چوب و سوخت در اینجا یک کالای مهم است و حالا این کالای اساسی در حاشیه روستا کمیاب شده و درختان بلوط از بین رفتهاند. اکثر مسافران بر روی سقف ماشین در مسیر هیزم سوخت خود را تا امامزاده حمل میکنند و برخی با کپسولهای گاز پخت و پز میکنند.
کانکسهای مخصوصی هم برای استحمام و سرویس بهداشتی کارگزاری شده. هرروز مسافران و زائرین از اقصی نقاط کشور میآیند و پس از اُتراق یکیدوروزه صبح زود بعد از نماز مسیر برگشت را طی میکنند؛ اما گروه ما قرار است بعد از استراحت شبانه در مهمانسرا به روستاهای پز و لیروک به فاصله ۴۰ کیلومتری امامزاده برویم. جادهای سختتر از جاده خاکی قبلی با این تفاوت که دیگر آثاری از سایر مسافرین و ماشین نیست. راه پرپیچوخم و گاه چنان در ارتفاع قرار میگیری که احساس میکنی بر بام ایران سفر میکنی. همه راه کوه است و جنگل و آثاری از روستا نمیبینی تا به روستایی به نام آب گزک میرسی.
در آب گزک توقف میکنیم، زنان و کودکان در غیاب مردان که به چرای دامها مشغول بودند، با دیدن ماشینها به کنار جاده میآیند. ظاهر زنان و کودکان چنان رنجکشیده است که در نگاه اول میتوان به عمق محرومیت پیبرد. در روستایی که خانههای گلی بدون حصار و بدون آب و برق در دل کوه پناه گرفتهاند و حتی شاخصهای اولیه بهداشتی هم دیده نمیشود اما چه مهربانانه و سخاوتمند با میهمانان رفتار میکنند.
خواستههایشان در حد زندگی کوهستان است، کودکان با زبان بیزبانی از دنیای پیرامون خود غافلاند وزنان محکومبه سکوت و ساختن با این شرایط.
فریبا حسنی درحالیکه کودک ۱۰ سالهای را در بغل دارد از دامنه تپه تا کنار جاده پایین میآید و کودک ۳ سالهاش با پایبرهنه به دنبالش، سامان ۱۰ ساله کودکی فلج قادر به صحبت کردن نیست اما سیمای زیبارویش آدمی را مجذوب خود میکند و همهچیز را هم میفهمد.
مهربانیهای اطرافیانش را و مادر این اسطوره کوهستان ۱۰ سال او را به آغوش کشیده و به شهرهای مختلفی برای مداوا برده اما دریغ از کلمهای حرف زدن یا قدمی راه رفتن و حالا سامان روزبهروز بزرگتر و شرایط زندگی برای خانواده سختتر.
در چند قدمیمان پیرمرد ۸۷ سالهای ایستاده و او هم با لبخند شکایت همسر دومش که او را ترک کرده بیان میکند و افسوس توانمندی و جوانی همسری را میخورد که به گفتهی خودش درخت را از ریشه میکند؟ اما اندکی بعد پیرزن ۷۰ ساله همسر اول پیرمرد با چهرهای رنجور و بیمار از راه میرسد. حالا در کنار هم میایستند و با رضایت زندگی را در آب گزک سپری میکنند تا کی خدا میداند.
در ادامه مسیر خاکی به روستای پز متشکل از سه روستای پز سفلی، اولیا و وسطی میرسیم. اهالی با مهربانی و مهماننوازی خاص ایل بختیاری به استقبال میآیند. کاروان به مقصد رسیده و روستا در آرامش است. اینجا پنلهای خورشیدی و تا حدی نور شبانه را دارند. بازهم قصه فقر و محرومیت و نبودن امکانات خانه بهداشت کوچک اما فاقد نیروی متخصص و امکانات، مدرسهای که به گفته اهالی با یک معلم برای دانشآموزان شکل میگیرد و نهایت آن فارغالتحصیلی تا پایه ششم و بعدازآن ترک تحصیل است.
پز سفلی آخرین نقطه ماشینرو است و بعد آن روستای لیروک است که برای رسیدن به آنجا باید سه ساعت پیادهروی کرد تا به نقطه پایانی رسید. چهارپایانی را برای ادامه سفر تدارک دیدهاند تا لیروک را هم ببینیم اما مردان و زنان روستای لیروک از کوه پایین آمده تا در مراسم فاتحهخوانی یکی از اهالی شرکت کنند. فرصت مغتنم است تا با مردان لیروک در زیر سیاهچادر به صحبت بنشینیم. پز سفلی از بیآبی وبی برقی رنج میبرد. کانکس تک کلاسه مدرسه پز به همت نوسازی مدارس دایر است اما کافی نیست.
پیش از مدرسه نیازمند معلمان کاردان ورزیده است، تازه در پز آرد را هم باید به بهای ۶۰ الی ۷۰ هزار تومان خرید تا سفرهای گسترده شود. برای رفتن به شهر الیگودرز باید روزها بمانی تا سوار بر عقب نیسان بنشینی و بعد از ۶ الی ۸ ساعت به شهر برسی آنها در زیر غبار و خاک؟
عطار محمدی با ۶ سر عائله هنوز یارانهای دریافت نکرده و تازه از دو سال پیش شناسنامه فرزندانش صادرشده و در انتظار دریافت یارانه است.
مهران شیری ۳۰ ساله با ۴ سر عائله نیز منتظر دریافت یارانه است و سجاد داودی ۲۵ ساله با ۳ فرزند هم در انتظار دریافت یارانه قرار دارد؟
اهالی روستای لیروک که آخرین نقطه لرستان به چهارمحال بختیاری است حسرت شهرک روبروی آخرین نقطه چهارمحال را میخورند شهرکی که با حضور مقام رهبری و بنام ایشان احداث شده و بخش عمدهای از زیرساختها را برایشان فراهم کرده و حالا لیروک بعد از ۱۶ سال منتظر قول آقای بشارتی مناطق محروم رئیسجمهوری است؟
در مسیر برگشت پز وسطی پنل خورشیدی توجهمان را جلب میکند. به خانه ستار محمدی میرویم، میگوید خیلی از پنلها دیگر روشنایی ندارند و باتری ذخیره ضعیف شده و کسی هم پشتیبانی نمیکند. بر ایوان منزل ستار ایستاده بودیم که چهارپایی با دو سرنشین خواهر و برادر ۱۱ و ۱۰ ساله از راه رسید خستگی در چهره نمایان بود مهدی نصرتی ۱۰ ساله و خواهرش مریم ۱۱ ساله از روستای شونه دورک به فاصله ۱۰ کیلومتری آمدهاند تا خریدی که از شهر داشتهاند به خانه ببرند این دو تاکنون به مدرسه نرفتهاند و تمایلی هم به مدرسه ندارند.
در پز اولیا هم مردان وزنان رنجور حضور دارند ویکی از آنها نقی پیرمرد ۸۰ ساله عصازنان جلو میآید و از سختیهای زندگی و از مرگ ۹ فرزندش از گذشته میگوید. حالا دیگر کاروان کمکهای کمیته امداد ویژه مناطق فاقد برق را تحویل اهالی میدهیم تا شروعی باشد برای محرومیتزدایی. هرچند با حمایتهای این نهاد همه محرومیت از بین نخواهد رفت اما گامی است اساسی تا دیگران هم کمر همت را بسته و هر دستگاه به وظیفه ذاتیاش بهدرستی عمل کند در این مسیر طولانی تاریخی به وسعت انسان بودن همه را به خود فرامیخواند