ای عقل در برابر عشق حقیری/ اربعین، یعنی تکرار سفر دل‌های مشتاق

0
3DwRRbZGdqQr7ZjL-1523256093353

روتیتر:کم‌کم شمارش معکوس برای مراسم روز اربعین آغاز می‌شود، زائران تند تند خود را به مرزها می‌رسانند تا شاید از کنگره بزرگ اربعین جا نمانند، مسیرهای منتهی به مرزها اما گام‌های بلندتری از زائران را به خود تجربه می‌کنند دلداده‌گانی که برای رسیدن به بین‌الحرمین عجله می‌کنند و تمام سختی‌های راه را به جان می‌خرند.

 

 

به گزارش روتیتر: بر اساس این گزارش، میزبان حسین‌علی (ع) و کربلا مکانی به وسعت دل‌های شیعیان عراق! می‌گویند هرچقدر هم زائران اباعبدالله الحسین (ع) زیاد باشد، کربلا اما خم به ابرو نمی‌آورد به بزرگی کرم اهل‌بیت وسعت دارد، اینجا صدای حسین است که بی‌وقفه تو را برای آمدن دعوت می‌کند.

کربلا رفتم تا حالم بهتر شود

حالش خوب نیست، مشکل قلبی دارد، سال‌ها است چشم‌ چپش را ازدست‌داده است، اما به‌محض اینکه از بیمارستان مرخص می‌شود به پسرش سید هادی می‌گوید: تا شلوغ نشده است، من را ببر زیارت! گویا درمانش را در زیارت اباعبدالله الحسین می‌داند، یک‌ساعتی می‌شود که از زیارت برگشته است، کنار یکی از مواکب دراز کشیده که استراحت کند، دستانش می‌لرزد احساس می‌کردم که موقع صحبت کردن نفس‌نفس می‌زند به خاطر همین از سید محمد سؤال می‌کنم چرا بااین‌حال بدت رفتی زیارت؟ پاسخ می‌دهد: رفتم تا حالم بهتر شود!

سید محمد سال سوم است که به کربلا مشرف می‌شود، وی درحالی‌که با دستمال چشمش را از اشک پاک می‌کند، می‌گوید: نمی‌توانم زیارت نروم.

امّ ناجی روی ویلچر نشسته است اما از رفتن بازنمی‌ماند

«ام ناجی» روی ویلچر جا خوش کرده بود و دختری جوان به‌سختی از بین جمعیت «ام ناجی» را به سمت خروجی مرز هُل می‌داد، ام ناجی زانودرد دارد، سال گذشته با هر سختی که بوده زیارت امام حسین می‌رود اما امسال دیگر پاهایش یاری رفتن ندارند.

به ام ناجی می‌گویم ممکن است به خاطر نشستن روی ویلچر درراه اذیت شوی، وی پاسخ می‌دهد: اصلاً باید اذیت شوم تا بلکه درد پایم خوب شود خیلی عجله داشت اما نه ترس از جا ماندن، بلکه برای رسیدن به بین‌الحرمین!

عشق به امام حسین در درونم ریشه کرده و با من بزرگ‌شده است

در صف زائران ایستاده تا گذرنامه آن‌ها چک شود وی درحالی‌که با یک‌دست چفیه خود را روی سرش مرتب می‌کند و با دست دیگر ساک کوچک خود را همراه با خود یک‌قدم جلوتر جابه‌جا می‌کند، می‌گوید: خیلی سال است که به زیارت امام حسین می‌روم.

چند بار سؤالم را برای «زائر حمدان» تکرار می‌کنم که چرا زیارت می‌رود؟ اما پاسخ زائر حمدان بین بغض و چشمانی که برق می‌زند و پر از اشک شده است گیر می‌کند! ترکیب جملات برایش سخت شده است مثل عاشقی که بخواهد از معشوق خود بگوید! نمی‌داند کدام کلمه و کدام جمله را در وصف شوق رفتن و رسیدن به معشوق خود بگوید! زائر حمدان وقتی تمام سعی خود را می‌کند تا از دورنش برایم بگوید و نمی‌تواند، دستش را درحالی‌که در هوا می‌چرخاند، پشتش را به من می‌کند و قدم برمی‌دارد که برود، اما برمی‌گردد، انگشت اشاره‌اش را به نشانه تأکید به سمت من نشانه می‌رود و می‌گوید: «عشق به امام حسین در درونم ریشه کرده و با من بزرگ‌شده است» بعد ادامه می‌دهد: فقط می‌خواستم واقعیت را بگویم!

زائر حمدان می‌خواست باصداقت در مورد حال و هوایش در مورد امام حسین بگوید، از دلدادگی‌اش که گفت مابقی جملات راحت‌تر بر زبانش جاری شد، وی عنوان می‌کند: عشق به امام حسین برائت مؤمن از ظلم و شرک است، امام حسین برای احیای دین از جان خود و خانواده‌اش گذشت، راه امام حسین همان رسالت پیامبر اکرم (ص) است.

مرخصی می‌گیرد تا علم ابا عبدالحسین را برافراشته کند

کم‌کم خورشید داشت فروغش را از دست می‌داد، زائران دسته‌دسته مسیر مواکب، ۳ کیلومتری پایانه چذابه را طی می‌کردند تا وارد گیت خروجی و رفتن به عراق شوند اما محمد استوارانه، عَلم بسیار بزرگی را در مسیر زائران برافراشته است، محمد روزانه از ساعت ۶ صبح تا پاسی از شب سرپا علم سبزرنگ بزرگی که نوشته «یا اباعبدالله الحسین» روی آن خودنمایی می‌کند نگه می‌دارد.

کم سن و سال به نظر می‌رسد، لباس مشکی بر تن دارد و چفیه خود را به‌مانند عمانی‌ها دور سرخود پیچانده است، محمد می‌گوید سرباز است، اما مرخصی‌هایش را برای این موقع‌ها گذاشته که بیاید کنار مواکب عَلم را سرپا نگه دارد، سؤال می‌کنم عَلم سنگین است خسته‌ات نمی‌کند؟ پاسخ می‌دهد: دلم خوش است که مردم با کشیدن عَلم به سروصورتشان به نام امام حسین متبرک شوند محمد می‌گوید: بعضی از زائران به نیت‌های مختلف ریشه‌های کنار پارچه علم را گره می‌زنند، برخی نیز از دور به‌محض دیدن علم برای آن ادای احترام می‌کنند.

محمد ۴ سال است که کارش برافراشته شدن علم است گاهی خسته‌اش که می‌شود یکی از دوستانش کمکش می‌کند. تابه‌حال کربلا نرفته است اما بی‌صبرانه منتظر اتمام دوره خدمت سربازی‌اش است تا بتواند پاسپورت بگیرد و راهی کربلا شود.

قطعاً محمد زائر خاص اباعبدالله الحسین خواهد بود، چرا که عباس(ع) تا لحظه شهادت دست از برافراشته شدن عَلم برادرش اباعبدالله الحسین برنداشت.

پختن نان گرم با تنور عشق

نسیمه درحالی‌که شش دانگ حواسش به تنور است که نان‌ها نسوزند، می‌گوید: همه چی بستگی به پول دارد سالی که می‌توانم هزینه‌های سفر را تهیه کنم کربلا می‌روم و سالی که نمی‌توانم چند کیسه آرد می‌خرم و برای زائران نان تنوری می‌پزم.

وی می‌افزاید: سال گذشته ۵ کیسه آرد برای زائران پختم اما امسال فقط ۲ کیسه! از نسیمه دلیلش را سؤال می‌کنم، پاسخ می‌دهد: گران است سال گذشته کیسه آرد را ۳۵ هزار تومان می‌خریدم امسال کیسه‌ای ۶۰ هزار تومان و من توانایی آن‌چنانی ندارم.

نسیمه اما در پختن تنها نیست اغلب زنان زائر برای تبرک نسیمه را در پختن نان کمک می‌کنند و همسر نسیمه نان تنوری گرم دست زائران می‌دهد.

از نسیمه خداحافظی کردم و رفتم، یهویی نسیمه فریاد زد خانم! خانم! اگر بتونی کارت سهمیه آرد برای ما گیر بیاری من در خدمت امام حسین هستم تا روز اربعین نان گرم دست زائرش می‌دهم.

ما، مانند پشتیبانی جبهه عمل می‌کنیم

نرگس ترک، یکی از موکب داران شهرستان ویس است که موکب خود را برای خدمت از زائران به چذابه آورده است، وی بابیان اینکه ما مانند پشتیبانی جبهه عمل می‌کنیم، می‌گوید: یک گونی آرد برای تهیه کلوچه، یک گونی آرد برای پختن آرد، خرما گرم و میوه را خریداری و توسط تعداد ۱۲ گروه از زنان در شهرستان «ویس» بسته‌بندی و بین زائران توزیع کردیم.

 وی می‌افزاید: مقدار خوراکی را که می‌خواهیم از یک مغازه تهیه قرض می‌کنیم و بعد از اتمام مراسم اربعین هزینه‌های آن بین زنان تقسیم‌شده و به مغازه‌دار پرداخت می‌کنیم.

هوا آرام آرام تاریک می‌شود؛ چراغ‌های مواکب یکی از پس از دیگری در حال روشن شدن است؛ زائران هر کس به‌نوعی مشغول است از عکس سلفی گرفتن با ردیف دله قهوه عربی گرفته تا با استکان‌های که موکب‌دار آن‌ها را به شکل هرم در کنار آتشی که برای چایی روشن کرده است و من نمی‌دانم این عشق تا کجا این مردم را هدایت می‌کند یکی دِل داده، یکی دیوانه حسین‌ بن علی است، یکی عاشق است و دیگری حیران و زائران دل خوش کرده‌اند که در یکی از این دسته‌ها جا شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *