شهیدی سلحشور که نامش اسپارتاکوس بود + عکس

روتیتر:این جا در قطعه ی گلزار شهدا رو به گلدسته ها و گنبد امامزاده محمد(ص) چشمانم به یک اسم، گره خورد عجیب،شگفت و قابل احترام. شهید اسپارتاکوس سلحشور، روی زانو نشستم تا ریز تر نوشته ها را بخوانم. ولادت۱۲ مهر ۴۰ و شهادت۷ خرداد ۶۰ و در ادامه تراش این بیت روی سنگ:روان من نمی میرد مرا پیکر شود نابود / زدالان حلول آید به جان مردم شیدا
به گزارش روتیتر: اینجا گلزار امام زاده محمد(ص) کرج است که گاه باید برای یاد آوری خیلی رویدادها خیلی منش ها و اهداف و آرمان ها هوایش را استنشاق کرد تا تاریخ را مرور کنی این جا درست همان جایی است که رد گام انسان های بی شماری را بر قطعه سنگ های عمودی و افقی می توان مرور کرد خلاصه ای از یک زندگی در واژه های کوتاهِ نام و نام خانوادگی و بعد هم تاریخ تولد و تاریخ مرگ،فوت یا شهادت.
اگر زنگار روزگارازآیینه ی آفتابی آن روزها(هشت سال پر افت وخیز) زدوده نشود از پس روز مرگی های هر روز کرختی و نموری، اعتقادات و اصولمان را به تاراج می برد و آفتاب، پرنده، گیاه و رویشی دوباره در رویاهایمان بی تابی می کند و ما بی قرار رویش خواهیم ماند.مسکوت و بی سامان.
این جا در قطعه ی گلزار شهدا رو به گلدسته ها و گنبد امامزاده محمد(ص) چشمانم به یک اسم، گره خورد عجیب،شگفت و قابل احترام.
شهید اسپارتاکوس سلحشور، روی زانو نشستم تا ریز تر نوشته ها را بخوانم. ولادت۱۲ مهر ۴۰ و شهادت۷ خرداد ۶۰ و در ادامه تراش این بیت روی سنگ:روان من نمی میرد مرا پیکر شود نابود / زدالان حلول آید به جان مردم شیدا
بعد با خود فکر کردم چرا اﻟﮕﻮ ﭘﺬﻳﺮﻳﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﻮاﺭﺩ، ﻋﺎﻟﻲ و ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻮاﺭﺩ ﻧﺎﻗﺺ اﺳﺖ. ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺷﻤﺎﺭﻱ ﺣﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ذره ﺧﻤﭙﺎﺭﻩﻫﺎﻱ ﺟﻨﮓﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭼﻪ اﺯ ﺳﺮاﺟﺒﺎﺭ و ﭼﻪ اﺯﺳﺮ اﺭاﺩﻩ ﺑﺮ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ اﺭﺯش قایلند و ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭِ ﺣﻤﺎﺳﻪﻫﺎﻳﻤﺎﻥ به چند جلسه و گردهمایی و برگزاری نمایشگاه بسنده می کنیم این همه رشادت ازلحظه های ناب بی تکرار را خلاصه می کنیم گویی تیر خلاصی است بر این همه داشته ی ناب.
ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ اﺯ ﺟﻨﮓ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻴﺎﻣﺪه ﻭ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ و البته هیچ انسانی هم خوشش نیامده و نمی آید اﻣﺎ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺳﺮِﺳﻮﺯﻥ اﺯ ﺧﺎﻙ ﻛﺸﻮﺭﺕ، ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ و اﺭﺯﺵ ﻫﺎﻱ ﻗﺎﺑﻞ اﺣﺘﺮاﻣﺖ، ﻫﺪﻑ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﺮاﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ، ﺧﻮاﻫﻲ اﻳﺴﺘﺎﺩ اﮔﺮ ﻛﻤﺮ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ,ﺧﻮاﻫﻲ اﻳﺴﺘﺎﺩ اﮔﺮ ﭘﺎ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ,ﺩﻓﺎﻋﻲ ﺧﻮاﻫﻲ ﺩاﺷﺖ,ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻟﺬﺗﻲ اﺯ ﺟﻨﺲ ﺁﺭاﻣﺶ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺯﻱ.
ﺩﺭ ﮊﺭﻑ ﺗﺮﻳﻦ نقطه ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪاﻱ ﺁﺭاﻣﺶ ﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻲ و ﺩﺭاﻳﻦ ﺳﻴﺮ، ﺗﺮاﻧﻪ ی ﻣﻴﻬﻦ ﺭا اﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ، ﺧﻮاﻫﻲ ﺳﺮﻭﺩ با بند بند وجودت حتی اگر زبان، نداشته باشی.
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﻠﻨﺪ می سراییﻛﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ی ﺗﺎﺭﻳﺦ، سیال بماند ﺑﻲ ﺯﻣﺎﻥ و ﺑﻲ ﻣﻜﺎﻥ.
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻮاﻫﻲ ﺳﺮﻭﺩ ﻛﻪ اﺯ ﭼﺸﻤﻪ ی ﭘﻨﻬﺎﻥِ اﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ اﺕ ﻧﺴﻞ ﻫﺎ ﺑﻨﻮﺷﻨﺪ و ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻛﺮﺩه اﻱ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺯﻥ و ﻣﺮﺩ، ﺧﺮﺩ و ﻛﻼﻥ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﺎﻱ اﻧﺪﻭﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﺭا ﺑﺎ ﻣﺘﺎﻧﺖِ اﻳﺮاﻧﻲ ﺑﺎ ﺻﺒﻮﺭﻱ و ﻭﻗﺎﺭ در کنار هم کرد و لر، بلوچ و عرب، فارس و ترک گیل و مازنی دوشادوش، زنجیر شدند تا صیانت و رشادت و صبوری اﻋﺠﺎﺯکند.
ناخودآگاه مشتاق و پیگیر زندگینامه شهیدی شدم که نامش نگاهم را بر سنگ مزارش دوخت شهید اسپارتاکوس سلحشور، او در ۱۲ مهر ۱۳۴۰در کرج به دنیا آمد. در ۴ سالگی به کلاس آمادگی رفت و در ۵ سالگی به کلاس اول و با معدل ۲۰ قبول شد ولی به دلیل این که باید شناسنامه اش را ۶ ماه بزرگتر می گرفتند پدرش به این کار رضایت نداد لذا کلاس اول را دوباره گذراند.
وی در ۱۸ سالگی موفق به اخذ دیپلم در رشته ی اقتصاد شد و در کنکور سال ۵۸ ـ ۵۷ در رشته اقتصاد قبول شد ولی به دلیل بسته شدن دانشگاه و انقلاب فرهنگی به دانشگاه نرفت.
شهید سلحشور از سال سوم دبیرستان در مدرسه، فعالیت های انقلابی داشت که مسئولین مدرسه بارها به مادر شهید تذکر داده بودند. ولی او همچنان به فعالیت های خود ادامه داد. او به مادر خود گفته بود که من این راه را انتخاب و به آن علاقمندم و در به نتیجه رسیدن این انقلاب تمام سعی خود را می کنم. در تمام تظراهپیمایی های سال ۱۳۵۷ شرکت کرد و در فعالیت های انقلابی دانشگاه تهران بسیار مثمر ثمر بود.
وی همزمان با ورود امام خمینی(ره) به ایران جزو پاسداران امام بود که از ۴ صبح ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱ بامداد در تهران بود و زمانی که به منزل آمد آثار نشاط و خوشحالی در صورتش نمایان بود.
او می گفت که من یکی از پاسداران و محافظان امام بودم و بازوبند پاسداری خود را به یادگار آورده و این روزها را از پر افتخار ترین روزهای عمرش یاد می کرد.
روز ۱۹ بهمن به همراه مادر خود مقابل دانشگاه تهران حضور داشت و چون حکومت نظامی بود ساعت ۴ عصر مادرش به منزل باز گشت ولی اسپارتاکوس سلحشور تمام این ۳ روز را در تهران بود و در تشکیلات ژاندارمری، رادیو و تلویزیون در فعالیت و تلاش بود.
او فردی آرام، قانع، صبور، بی ادعا، باگذشت، کم توقع و با تقوا بود. پسری بسیار متین و مقید به انجام فریضه ی نماز.
شهید سلحشور به مطالعه کتاب علاقه ی زیادی داشت و هر وقت فرصتی پیش می آمد مطالعه می کرد و به ورزش به خصوص فوتبال علاقه زیادی داشت. نسبت به پدر و مادر مخصوصاً مادر بسیار مهربان و دلسوز بود.
شهید سلحشور قبل از فرا رسیدن زمان خدمت مقدس سربازی به صورت داوطلب در۲۸ شهریور ۵۹ از طریق لشگر زرهی ۱۶ قزوین وارد جبهه خوزستان شد درمدت مبارزه اش دو بار زخمی شد که توسط فرمانده لشگر از او خواسته شد که جبهه را ترک کرده و برای مداوا به شهر بیاید ولی او قبول نکرده و می گفت: “من تا آخر جنگ باید در خط مقدم باشم.”
او در میدان نبرد تیربارچی تانک بود که در تپه الله اکبر در جبهه سوسنگرد در۷ خرداد ۶۰ با اصابت ترکش خمپاره به قلبش به شهادت رسید.
همچنین به دلیل این که در زمان شهادت، ساک و کوله پشتی اش کاملاً سوخته بود هیچ وسیله ی یادگاری از او در دسترس خانواده نیست و سرانجام با لباس سربازی، پوتین و حتی ساعتی که به دست داشت به خاک سپرده شد. پیکر پاک و مطهر این شهید سرافراز میهن در امامزاده محمد شهرستان کرج به خاک سپرده شد.
حالا سرکشی به مزار این شهید از آن دسته مزارهایی است که گاه گاه اوقاتی از برخی وزهای عمرم را به خود اختصاص داده گاه همین جا کنار همین واژه های مسکوت روی سنگ شهید سلحشور با خود می اندیشمﭼﻴﺴﺖ ﺩﺭﻋﻆﻤﺖ، ﺳﺰاﻭاﺭﺗﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺭﺯﺵ ﻫﺎ؟
ﻣﺴﻮﻟﻴﺖ؟ﭘﻮﻝ؟ﺭﻳﺎ؟
ﻛﻴﺴﺖ ﺑﻲﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺷﺎﺩﺕﻫﺎ؟ﻣﻦ؟ﺗﻮ؟
رشادت ها و دلاورمردی هایی که دربرخی کلیپ های تلویزیونی، عکس ها و نوشته ها گاه گاه رونمایی می شود آن هم بیشتر در هفته دفاع مقدس کفایت آن موج شور انگیز عشق و ایستایی است؟
مگر می توان دیروزهای دیربازی را که عشق روی کیسههای شنی مبعوث می شد را فراموش کرد؟
مگر می توان فراموش کرد این همه بلوغ در آستانه نوجوانی را که روی سیم های خاردار زیر تانک های غول پیکر لا بلای خاکریز ها سبز می شد و شکوفه می داد؟
باید گَرد آیینه آفتابِ روزهای مقدس را زدود تا پوتین های ساقدار در باتلاقهای زخمی جنوب گم نشود و قمقمه های جوشان بر لبتشنگی روزهایمان، زنده بماند و گلوی چکامهخوان چکاوکهای تکبیرگو تکرار شوند.
همه هفته ها بایددفاع مقدس را یاد آورَد تا از کار کارستان بزرگ مردان و شیر زنان این مرز و بوم مثنوی بی انتها بسراید.
همه ثانیه ها مدیون دلیرمردی ها، سادگی ها، شجاعت ها، ایثار، جوان مردی ونیکی های بی پایانی است که بر تارک سرزمین پا کمان می درخشد ما کجا و آنان کجا چقدر دور مانده ایم در این وانفسا.
ﺷﺮﻡ ﺑﺎد ﺑﺮاﻧﺴﺎﻧﻲﻛﻪ ﺭاﺣﺘﻲ امرﻭﺯﺵ ﺭا ﺑﻲﺭﻧﮓ ازﺁﻥ ﻫﺎﺗﺮﺳﻴﻢ ﻛﻨﺪ آنانی که جان برکف، داشته هایشان را بر آمدنِ نداشته ها ارجح داده و رفتند تا آرامش و امنیت از خزر تا خلیج همیشه فارس همیشه مانا باشد.
بر ماست که یاد داریم، پاسداشت شان را از مسئول گرفته تا غیر مسئول …