چرا هشتمان گِرو نُه مان است؟

روتیتر:شاید علتِ همه در جا زدنها و رشد نکردنها و عقب ماندگیها و دلیل آن که همیشه “گیر” هستیم یک چیز باشد، علت آن که همیشه خدا “هشتمان گرو نهمان است” را باید در خودمان جستجو کنیم؛ در”بی تفاوتی.”
به گزارش روتیتر: روایتی که بازگو میکنم به خوبی روشن میکند که چرا با وجود تمام تلاشها و دویدنها ابتدا در خانوادهمان و درابعاد بزرگتر در شهرها و کشورمان؛ مشکلات هنوز هم مشکلاتند و نارساییها، نارسایی. شاید علتِ همه در جا زدنها و رشد نکردنها و عقب ماندگیها و دلیل آن که همیشه “گیر” هستیم یک چیز باشد، علت آن که همیشه خدا “هشتمان گرو نهمان است” را باید در خودمان جستجو کنیم؛ در “بی تفاوتی. این دردِ بی درمان چه ضربههایی که نزده و چه دودمان هایی را که بر باد نداده است. به نظر من “بی تفاوتی” و “بی مسولیتی” و “آن جایی که نباید باشیم، بودن” و شانه خالی کردن از مشکلات؛ کاری میکند که هزار دشمن نمیکند.
روز گذشته به دعوت احد رسولی، رییس کمیسیون سرمایه گذاری و منابع مالی شورای اسلامی شهر کرج از برخی پروژههای شهر بازدید کردیم. ابتدا از زمینی که قرار است ساختمان جدیدِ منطقه یک شهرداری کرج باشد دیدن کردیم و سپس از چند پروژه ورزشی، رینگِ ۳۰ متری اسلام آباد، ساختمانی که هیچ سازمانی مسولیتش را قبول نمیکند و فرهنگسرای شریعتی و…
چهار پنج ماشین در این بازدیدها همراه بودند که بیشترِشان را آدمهایِ مسول و مشاورانِ طرحهای در حال احداث پُر کرده بودند، آدمهای خوش پوش و کت شلواری، آدمهایی که عینک دودیهای مارک دارِ به چشم داشتند! اما نکته جالب توجه زمان بازدید این عضو شورا از پروژه رینگِ ۳۰ متری اسلام آباد اتفاق افتاد، بعد از آن که ماشینها متوقف شدند، بعد از آن که نقشه طرح روی زمین گسترده شد و بعد از آن که توضیحات ابتدایی توسط مسئولها و مشاورها به رییس کمیسیون سرمایهگذاری داده شد.
تا زمانی همه چیز رویِ نقشه بود و همه چیز تئوری پیش میرفت مشکلی وجود نداشت؛ اما مشکل از جایی کلید خورد که قرار شد به گفته احدِ رسولی، پروژه را پیاده “گز” کنند. آن موقع بود که به درستی دلیلِ همه عقب ماندگیها و رشد نکردنها و هزینه کردنها و جواب نگرفتنها؛ “هویدا” شد.
احد رسولی، بدون توجه به این که کسی او را همراهی میکند یا نه و برای مطلع شدن از چند و چونِ پروژه؛ از شیبِ رینگ ۳۰ متری اسلام آباد پایین آمد و بعد از چند دقیقه؛ از پنج ماشین آدمِ مسئول و مشاوری که آمده بودند تنها چهار نفر همراه شدند و ما بقی همان بالا ایستادند و از همان بالا مشکلات را رصد کردند! بی تفاوتی مسئولها و مشاورها زمانی نمود پیدا کرد که آدمهایی که حقوق میگیرند که مسئولانه برای رفعِ مشکلاتِ شهر تلاش کنند آن بالا ماندند و ریسکِ پایین آمدن از شیب خطرناک را به جان نخریدند!
“من آدمِ شیب نیستم”، “متاسفانه کفشهام مناسب نیست.” وقتی توجیهات آدمهای مسئول را شنیدم برق از سرم پرید؛ و چه بی گناهند مردمانِ شهرم. مردمانی که تمام امیدشان به مسئولانی است که اغلبِ شان به جای آن که به فکر دردِ آنها باشند؛ نگرانِ کفشها و کت و شلوارهای قیمتی شان هستند!
و حالا میفهمم که چرا پُلهای مان “کج” میشود و زیرگذرهای مان را آب بر میدارد. بی تفاوتی و منفعت طلبی امانِ کرج را بریده است. کاش میشد آدمهایی که کفش شان مناسبِ دردِ مردم نیست را برداشت، کاش میشد آدمهایی که توان پایین آمدن از شیب ندارند را از مناصبِ مدیریتی بالا نبرد!