روایت نخستین فرمانده سپاه از تشکیل این سازمان

روتیتر:روزنامه «ایران» آورده است: سپاه پاسداران سازمانی نظامی است که در نخستین روزهای پس از انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی(ره) روند شکلگیری آن آغاز و در دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ طی فرمانی به شورای انقلاب اسلامی رسماً تأسیس شد. این نهاد از ابتدا بازویی مسلح برای پاسداری از نظام جمهوری اسلامی محسوب شده و در قانون اساسی نیز مأموریت نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن به این نهاد سپرده شده است.
به گزارش روتیتر: نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روایتی از زمان تشکیل این سازمان نظامی بیان کرده است.
در این ارتباط گفتوگویی داشتهایم با دکتر علیرضا دانش منفرد نخستین فرمانده سپاه که با هم مرور میکنیم.
ضمن تشکر، تاریخچه مختصری از نحوه تشکیل سپاه را بفرمایید؟
با اوج گرفتن مبارزات مردم ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) در ۲۶ دى ماه ۱۳۵۷ شاه کشور را ترک کرد، بلافاصله بعد از آن حضرت امام فرمودند که من به زودى به ایران برمی گردم و مبارزه را همراه با ملت خود ادامه می دهم. به دنبال این فرمایش ایشان، کمیته استقبال از حضرت امام خمینی(ره) به صورت علنى تشکیل شد. بنده هم بهعنوان مدیر اجرایى و برنامهریزى تعیین شدم. بعد از آن تصمیماتى گرفته شد که بنده مجرى آن بودم و اجرا می کردم؛ ازجمله شکل دهی کمیتههایى مثل؛ کمیته انتظامات، کمیته تدارکات، کمیته تبلیغات و اطلاعات و … همه منتظر تشریف فرمایی امام بودند و افراد کمیتهها از جمله کمیته انتظامات از شناخته شدهترین و مطمئنترین افراد تشکیل گردید؛ چون کوچکترین بیدقتی و رخنه عوامل ساواک به این مرکز انقلاب، بزرگترین فاجعه را به وجود میآورد. کمیته استقبال از یک سو باید شرایط ورود و استقبال از حضرت امام(ره) را برنامهریزی کند و از سوی دیگر امنیت را در ابعاد مختلف به کمک مردم و نیروهای شناخته شده انقلابی فراهم سازد. به هر صورت روزها گذشت و امام در ۱۲ بهمن ۵۷ وارد ایران شدند و انقلاب در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ پیروز شد. این مقدمه را براى این عرض کردم که به پیش درآمد پیدایش سپاه ورود پیدا کنیم.
بعد از پیروزی انقلاب، اوضاع به کلی دگرگون شد. مردم مراکز حساس کشور از جمله پادگانها و کلانتریها و ساواک را میگرفتند. بنده و چند نفر از دوستان در یک اتاق مدرسه رفاه مستقر بودیم و کارمان فقط این بود که نیروها را با یک حکم از کمیته استقبال میفرستادیم به مناطق مختلف تا از آن محل پاسدارى کنند و سلاحهایش را بیاورند و به ما تحویل دهند. خلاصه با این حکمى که به افراد داده میشد، میرفتند و جایی را میگرفتند – اغلب کلانتری و پادگانها – بعد اسلحه و بقیه امکانات را میآوردند و تحویل میدادند خودشان هم به صورت مسلح همان جا مستقر مىشدند یا عدهاى بهعنوان مثال از پادگان عباسآباد میآمدند و میگفتند ما پادگان را گرفتیم و اکنون در اختیار ملت است. شما به ما حکمى بدهید تا برویم و آنجا را اداره کنیم. ما با یک احراز هویت اجمالی تا حدودى این افراد را شناسایى میکردیم؛ پس از اطمینان نسبی و اعزام یک فرد مطمئن از سوی خودمان، به ایشان حکم میدادیم و اینها میرفتند و پادگان را میگرفتند و اداره میکردند. کسى بالای سر ما نبود. دولت موقت هم تشکیل شده بود و کار خودش را میکرد، ما هم بیشتر این کارها را انجام میدادیم؛ یعنی تعیین تکلیف پادگانها، زندانها و… همه این کارها با ما بود؛ چند روزى که از پیروزى انقلاب گذشت و مقدارى آبها از آسیاب افتاد، حضرت امام(ره) فرمودند که در شرایط فعلى نیاز به یک نیروى مردمى هست که از ارزشهاى انقلاب دفاع کند؛ درعین حالى که بیشتر گروهکها میگفتند ارتش باید منحل شود، اما امام فرمودند که نه، ارتش باشد، شهربانى باشد، ژاندارمرى باشد، نیروهاى مسلح باشند، ولى درعین حال یک نیروى مردمى و انقلابى هم تشکیل شود که از دستاوردها و ارزشهاى انقلاب پاسدارى کند و در واقع حافظ انقلاب باشد.
این موضوع به صورت یک ایده توسط امام(ره) مطرح شد و به بنده و چند نفر از برادرانی که در همین راستا کار میکردیم مأموریت دادند که برویم و آن چیزى را که مدنظر حضرت امام(ره) است تشکیل بدهیم، دیگر کمیتههای محلی و منطقهای تشکیل شده بود، نخستوزیر تعیین و دولت موقت شروع به کار کرده بود و انقلاب پیروز شده بود. بنابراین قرار شد که بنده، آقاى حاج محسن رفیقدوست، حاج جواد رفیقدوست، آقاى مهندس غرضى و آقاى اصغر صباغیان برویم و این نهاد و نیروی انقلابی و مردمی را تشکیل بدهیم. هنوز اسم مشخصی هم نداشت، نامهایی همچون سپاه انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب و … برده میشد، ولی هنوز اسمش کاملاً مشخص نبود.در هرحال به ما مأموریت دادند تا برای تشکیل چنین سازمانی اقدام کنیم. ما از آنجا بلند شدیم و آمدیم در ساختمان ضرابخانه – خیابان پاسداران فعلی و سلطنتآباد آن زمان – که در واقع کنار مرکز ساواک سابق در خیابان نگارستان هشتم و مرکز شنود ساواک بود مستقر شدیم و البته مرکز ساواک هم در اختیار ما بود و افراد از آن نگهدارى میکردند. ما آنجا مستقر شدیم و نیروهاى انقلابى شناخته شده که در اطراف ما بودند، آمدند آنجا و ما برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى شروع به کار کردیم. با توجه به اینکه دولت موقت اداره امور را به عهده داشت، در واقع این مرکز و نهادى هم که قرار بود تشکیل شود، از لحاظ چارت سازمانى زیر نظر معاونت نخستوزیر در امور انقلاب قرار میگرفت؛ که آن موقع مسئولیت آن به عهده آقاى دکتر یزدى بود. ما با ایشان به علت مشغله فراوان دولت موقت، خیلى رابطه مستمری نداشتیم و با توجه به آن سابقهاى که گفتم و آن کارهایى که انجام داده بودیم، در واقع ما بیشتر زیر نظر شورای انقلاب و رهبر بودیم.
برای شروع و ادامه کار مشکلاتى داشتیم، اما با الهام از امام و مردم کار خودمان را پیش میبردیم. در ابتدا شوراى فرماندهى سپاه پاسداران را مرکب از اینجانب، حاج محسن رفیقدوست، مهندس محمد غرضى، حاج جواد رفیقدوست و آقاى اصغر صباغیان شکل دادیم. این جمع بنده را بهعنوان فرمانده سپاه انتخاب کردند. آقای رفیقدوست مسئول تدارکات شدند، آقاى مهندس غرضى مسئول عملیات – که آقاى اصغر صباغیان هم با ایشان همکارى میکردند – و آقاى حاج جواد رفیقدوست هم روى مصادره املاک و امور کشاورزى همکارى داشتند. در همان ابتداى کار تحرکاتى از سوى ضدانقلاب در جاهاى مختلف مثل گنبد، کردستان و خوزستان درحال شکلگیرى بود. ما هم نیروهاى مسلح آماده و آموزش دیده و همینطور امکانات نداشتیم، ولی با نیروهای مردمی و انقلابی و تجارب به دست آمده در طول پیروزی انقلاب، سعی کردیم اوضاع را به دست بگیریم و با ضدانقلاب و عناصر رژیم سابق مبارزه کنیم و آنها را دستگیر و بازجویی و تحویل مقامات قضایی بدهیم. از نیروهای نظامی و افرادی که از نیروى هوایى بودند یا آموزش هاى نظامى دیده بودند و تا حدودى شناخته شده بودند، براى آموزش افراد دعوت میکردیم. سرانجام نیروهایى ایثارگر و مسلح را به گنبد و مراکز حساس گسیل داشتیم. در تهران هم مجبور بودیم که از مراکز حساس نگهدارى کنیم، چون به هرحال زیر نظر ما بود. کمکم نیروهایى به ما پیوستند، مثل آقای آلادپوش، آقاى بشارتى، آقاى دکتر افروز که سپاه قویتر شد. تدریجاً بعد از مدتی طبق نظر شورای انقلاب و دولت موقت مقرر شد که کلیه نیروهای انقلابی و مسلح تحت نظر یک سپاه جمع شوند. نظر این بود که همه سپاهها و کسانى را که تحت عنوان سپاه و نگهدارى از انقلاب کار میکنند، یکى کنیم و همه زیر نظر سپاه فعالیت کنند. یکى از این تیمها که در غرب تهران مستقر بودند عبارت بودند از: شهید محمد منتظرى، آقاى دوزدوزانى و آقاى الویرى و آقاى ابوشریف که به ما مأموریت دادند با آنها صحبت کنیم و اینها هم بیایند جزو سپاه شوند و سپاه یکى بشود و چند تا سپاه نباشد. ما رفتیم و نشستیم و ساعتها صحبت کردیم و آنها هم پذیرفتند که بیایند و با این سپاهى که مورد تأیید رهبرى و نظام بود، همکارى کنند که این کار هم بخوبی انجام شد.
بعد از مدتی قرار شد که سپاه از زیر نظر دولت موقت بیرون بیاید و زیر نظر شوراى انقلاب ادامه فعالیت بدهد. شوراى انقلاب هم جناب آقاى منصورى را بهعنوان فرمانده سپاه معرفى کردند. در شرایط جدید و با حکم جدید، سپاه دیگر از آن شکل اولیه درآمد. بعضى نیروها در سپاه ماندند و بعضى هم رفتند و مسئولیتهای دیگری را در مسیر انقلاب پذیرفتند. بهعنوان مثال به خود من پیشنهاد شد که استاندارى فارس را عهده دار شوم، که بسیار حساس و لازم هم بود، چون در استان فارس خوانین و… مدعى بودند و امکان داشت در آن منطقه حساس سر و صدا راه بیندازند. به من گفتند شما امور فارس را بپذیر و من هم مسئولیت استانداری فارس را پذیرفتم، یا برادران دیگر مثل آقاى غرضى که ایشان هم رفتند کردستان، چرا که آنجا هم به کار عمرانى و کار انقلابى بشدت نیازمند بود. به هر صورت سپاه از آن حالت قبلىاش بیرون آمد و رفت زیر نظر شوراى انقلاب و آقاى جواد منصورى هم مسئولیت سپاه را به عهده گرفت؛ البته در این فاصله ما هنگ نوجوانان را هم گرفتیم ودر آنجا به نیروهاى سپاه آموزش داده میشد. بعد این مکان با نام پادگان امام حسین(ع) فعالیتش را ادامه داد. در واقع یک سرى مراکز را هم در اختیار گرفتیم تا بتوانیم آموزش نیروها را در آنجا انجام دهیم. روى اساسنامه سپاه و روى اینکه اسمش چه باشد و مقرراتش چه باشد هم کار کردیم و از شهید کلاهدوز استفاده کرده و با آنها ارتباط داشتیم.
آیا فرد خاصی از شورای انقلاب یا نزدیک به امام به شما مأموریت تشکیل سپاه را ابلاغ کرد؟
کسى ابلاغ خاصى به ما نداد. منتهى شفاهاً به ما گفتند نظر امام این است که یک نیروى پاسدار و حافظ انقلاب به صورت مردمى، غیر از ارتش و نیروهاى مسلح تشکیل شود. دولت موقت هم موضوع را پذیرفت و به من ابلاغ کردند که شما بروید و با تیمى که از آنها یاد شد، شالوده این نهاد انقلابى را بریزید.
حکم کتبى ندادند؟
نخیر. در آن زمان نه اعضای شورای انقلاب حکم کتبی داشتند، نه ستاد مرکزی کمیته استقبال از حضرت امام(ره) و نه نخستین شورای فرماندهی سپاه پاسداران؛ بلکه با توجه به سوابق و شناخت قبلی و اعتماد راسخ به افراد، مسئولیتها واگذار میشد.
در چه تاریخى در نگارستان هشتم مستقر شدید؟
حدوداً اوایل اسفند ۱۳۵۸.
چه شد که سپاه در ابتدا زیر نظر دولت موقت قرار گرفت و با چه ذهنیتى این کار انجام شد؟
به خاطر اینکه دولت موقت برگزیده امام و مورد اعتماد امام و مسئولیت اجرایی و قوه مجریه در واقع دولت موقت بود، امکانات هم دست دولت موقت بود. به هر صورت این سپاهى را که به ما گفتند، تشکیل بدهید، باید یک جایگاهى از نظر سازمانى در دولت موقت پیدا مىکرد، لذا یک معاونت در امور انقلاب بود که باید به همین کارها رسیدگى مىکرد؛ بنابراین سپاه در آن معاونت باید قرار میگرفت. ضمن اینکه سلطهاى روى سپاه نبود، به دلیل اینکه اصلاً وقت نمى کردند به این نهاد تازه تأسیس رسیدگی کنند. البته گاهى تماسهایى با آقاى دکتر یزدى داشتیم، امکانات مىخواستیم که خیلى هم نمىتوانستند امکانات بدهند، چون امکاناتى هم به آن شکل نداشتند ولى از نظر شکلى ما زیر نظر معاونت نخستوزیر در امور انقلاب قرار گرفتیم.
با توجه به اینکه کمیتهها زودتراز سپاه تشکیل شده بود چه رابطه اى بین سپاه و کمیته به وجود آمد؟
در واقع سپاه کار مافوق کمیتهها را انجام مى داد. کمیتهها انتظامات محلى را برقرار مىکردند و امور محلى و منطقهاى را انجام مىدادند و سپاه امور کلان مبارزه با ضدانقلاب و گرفتن عناصر ضدانقلاب و مراکزى که مسلح بودند، مثل پادگانها، کلانترىها و… را، ضمن اینکه آن اوایل کمیتهها ارتباطى هم با ما داشتند و جلسات هماهنگی تشکیل میدادیم، کمیتههاى مناطق مختلف را مىخواستیم و هماهنگی مىکردیم، ولى شاید بهترین تعریف این باشد که کمیتهها انتظامات محلى را تا حدودى انجام مىدادند و سپاه کل مسائل امنیتی را در کشور عهدهدار بود؛ اعزام نیرو به استانها و شهرستانها و جاهایى که ضدانقلاب قصد شورش داشت، یا مزاحمت ایجاد مىکرد، بازجویى و گرفتن عناصر سابق و شکنجهگرها و فرماندهان نظامى که مردم را کشته بودند و… با سپاه بود.
جنابعالى بهعنوان مسئول سپاه چه نوع ارتباطی با حضرت امام داشتید؟
ما هیچ ارتباطى با حضرت امام(ره) نداشتیم ارتباط ما از طریق شورای انقلاب بود ولی پس از مدتی ایشان مرحوم حجتالاسلام لاهوتی را بهعنوان نماینده خود در سپاه معرفی کردند.
در ابتدا ویژگىهایى که براى سپاه و افراد سپاه قائل بودید چه چیزهایی بودند؟
همانطور که عرض کردم افراد سپاه اساساً از میان مردم اعم از دانشجو، مهندس، دکتر، کاسب و… بودند. ما برای شکلگیری سپاه در ابتدای کار، عضوگیرى طبیعی و علنی نکردیم، بلکه علاقه مندان مىآمدند و اعلام آمادگی میکردند و بتدریج با توجه به سوابقشان جذب سپاه میشدند. بنابراین سپاه اولیه یک نهاد انقلابی و مردمى بود و همه اقشار و نیروهایى که به امام و انقلاب اعتقاد داشتند و براى سرنگونى رژیم سابق اقدام کرده بودند در آن حضور داشتند. باید اذعان کرد که نقش مردم در سپاه خیلی مؤثر بود. در واقع مردم مسلمان و انقلابی حاضر در صحنه، توسط سپاه سازماندهی و انجام وظیفه میکردند. مردم خودشان کمک مىکردند ولى این سپاه بود که نیروها را سازماندهی مىکرد و تحت نظر رهبر انقلاب و دولت انجام وظیفه میکردند.
در آن زمان رابطه شما با ارتش به چه نحو بود؟
ما تابع رهبر بودیم. حضرت امام(ره) در پانزدهم فروردین ۵۸ بعد از تعطیلات نوروزى فرمودند: «پادگانها باید باز شود و ارتش برگردد.» من یادم هست در پادگان عباسآباد که توسط نیروهای سپاه اداره میشد و در اختیار ما بود، به نیروها گفتیم که اجازه بدهند ارتش بیاید و مستقر شود و ارتش هم وارد شد و مستقر شد. ما نظرمان، نظر امام(ره) بود که ارتش باید بیاید و کارش را شروع کند. البته با تعریفهاى جدیدى که نظام و انقلاب از ارتش داشت و آموزشهاى نوین و فعالیتهاى متناسب با انقلاب هیچ واکنش و عکسالعملى نداشتیم و ارتش کمکم آمد و در جایگاه خودش مستقر شد و شکل خودش را پیدا کرد و سپاه هم خیلى بیشتر و محکمتر به راه خودش ادامه داد و منسجمتر و قانونمندتر شد و تشکیلات مناسب خود را پیدا کرد و به حیات خودش ادامه داد.