برای زنانِ قهرمان سرزمینم…

روتیتر: همواره زنان دوشادوش مردان، تاریخ را ساختهاند و سرنوشتها را رقم زدند، اگرچه در تاریخ بشر بر جنبههای عاطفی و احساسی زنان تکیه شده، اما زنان ایران زمین در تمامی صحنهها در کنار مردان جانانه و تاریخ ساز ظاهر شدهاند.
بهگزارش روتیتر ، ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین، رئیس جمهور وقت عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون با پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، شروع تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
آن روزها ماندن در خانه، بیمعنا بود و مُردن در بستر، ننگی بزرگ محسوب میشد، آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت و فاصله خاک تا افلاک، یک میدان مین بود، خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی میداد تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران بیفتد؛ چراکه ” دفاع مقدس” رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان به شمار میرفت، در آن زمان مردان این دیار هفت شهر عشق و آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
در طول دوران دفاع مقدس، مشارکت زنان در فعالیتهای نظامی، پشتیبانی و تدارکاتی، فرهنگی، امدادی و درمانی و تقویت روحیه رزمندگان و … در نوع خود بینظیر بود.
جایی خواندم بر اساس آمار تهیه شده از فهرست شهدای جنگ تحمیلی زنان قهرمان ایران ۶ هزار و۴۲۸ نفر شهیده در طول سالهای دفاع مقدس تقدیم اسلام کردند که بیشتر آنها در بمباران و موشک باران شهرها به شهادت رسیدهاند، طبق آماری به نقل از نشریه داخلی بنیاد شهید و امور ایثارگران، ۵۰۰ نفر از این افراد، رزمنده بودند، بیشتر این زنان مجرد و ۲۵۰۰ نفر از آنان در سن ۱۰ تا ۳۰ سال بودند.

بر اساس آمار بنیاد جانبازان و امور ایثارگران که در شهریور ۱۳۸۱ به تفکیک جنسیت و گروههای جانبازی منتشر شد، تعداد کل جانبازان زن ۵ هزار و ۷۳۵ نفر است که از این تعداد ۳ هزار و ۷۵ نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند.
درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما در برخی منابع از رقم ۱۷۱ اسیر زن در طول جنگ هشت ساله گفته شده است. همچنین در طول هشت سال دفاع مقدس۲۲ هزار ۸۰۸ امدادگر و۲ هزار و ۲۷۶ پزشک زن به جبههها اعزام شدند.
اما درباره نقش غیرمستقیم زنان این سرزمین نیز بایستی گفت؛ طبق آماری که سال ۱۳۸۶ منتشر شده، حدود ۵۵۰ هزار نفر از زنان ایرانی با صبر و تحمل فقدان همسر در صورت شهادت یا اسارت یا مجروحیت و معلولیت او در حماسه دفاع مقدس نقش داشتهاند، این را باید کنار رقم ۱۳ هزار زنی گذاشت که بهطور مستقیم با این جنگ روبه رو شدند.
یکی از دردناکترین شکنجههای طول تاریخ بشریت، چشم انتظاری برای عزیزی است که بودنت به جان و نفسهایش وصل است… عاشق واقعی، معنی چشم انتظاری را میفهمد، وگرنه هر فردی که سرش به مشغلات ریز و درشت زندگیاش گرم است، نمیداند انتظار کشیدن چه طعم مرگباری دارد؟

چه کسی از داغ دل و جگر سوخته شیر زنان این دیار همیشه سرافراز خبر دارد و آن هنگام که مردان و سایه سر خود را به دل خطر میفرستادند، آن زمان که پسران و پدرانشان، ستونها و تکیهگاههای خانهشان برای دفاع از ناموس و خاک ایران زمین به دل دشمن میرفت و برنمیگشت….
چه کسی از دل مادران ایران زمین خبر دارد آن زمان که جوانهایشان را ” علی اکبروار ” راهی میدان نبرد میکردند اما پس از چند دهه ” علی اصغروار” در قالب چند پاره استخوان قنداق پیچ شده بازگشتند؟!
مادران، همسران، خواهران و دختران شهدا و رزمندگان مفقودالاثر سرزمین من هر کدام ” زلیخای” این دیارِ عاشق پیشه هستند که همچنان در حسرت عطر پیراهن یوسف گمگشتهشان میسوزند و میسازند…

فیلمهای بوی پیراهن یوسف، هیوا، از کرخه تا راین، شیار ۱۴۳، کتاب “حاج جلال” به قلم لیلا نظری گیلانده در رابطه با خانواده شهیدان حاجی بابایی در همدان و خیلی آثار دیگر در حوزه ادبیات و سینمای ایران زمین روایتگر ماندگار زخمهای زنانی است که همسر یا پسران رشیدشان را تقدیم راهی ارزشمند کردند. در این آثار فاخر هرگز درشتگویی نشده بلکه درستگویی شده و مخاطب را درگیرودار داستانی عاشقانه، مظلومانه و دردناک، با خود به عمق فاجعه میبرد و ذهنش را تا همیشه درگیر میکند.
حکایت همه زنان تاریخ سرزمین من، حکایت غریبی است.مرد میخواهد برای نگارش این همه رنج، صبوری و چشم انتظاری . چه کسی از دلِ لیلاهای سرزمین من خبر دارد؟! از شانههای ظریفشان که بیتکیهگاه ماند، از اشکهای غریبانهشان و از دردهای مگویشان…

حالا من برای مادران شهدا مینویسم؛ پشت قامت خمیده شما، سلسله جبالی از عزت، غیرت، مردانگی و صلابت قد علم کرده.
بانو! گیسوان افشونگری که روزی دلرباترین بود حال در غم فراق و دوری جگر گوشهات گرد سپیدی بر آن نشسته و درد جانکاه دوری در گذر بی امان زمان، چهرهات را فرسوده و چروکیده کرده است و دیگر سویی برای چشمان شهلایت نمانده، مگر اشکهای شبانه و گریههایت در تنهاییهای روزانه، اجازه میدهد سویی باقی بماند؟!
تاریخ باید در مقابل صلابت همسران شهدا، جانبازان و اسرا، تمام قد بایستد آن زمان که در سالهای دفاع مقدس تنگنای مالی و بدون امکانات و تکیهگاه پای خانه و خانواده و فرزندانشان ایستادند و مردانه کار کردند، تا مخارج زندگی تأمین شود و تعداد کثیری از آنان همچنان چشم انتظار آمدن یک مسافر هستند.
و اما سوألی جانسوز که تیر خلاصی است بر صبر همسران شهدا : ” پدر کی میآید؟.. بابا چطور رفت؟…”من نمیدانم هر کدام از زنان داغ دیده و مصیبت کشیده این سرزمین چطور به این سوأل به حق فرزندانشان پاسخ دادند و میدهند.
چه بگویم، که نگفتهام پیداست/ غم این دل،مگر یکی و دو تاست؟!…
گاهی سکوت اجباری آدمها، از رنجی است که میکشند، از بلاتکلیفی و حرفهای مگوست… به چشمهای پر از بغض همسران و مادارن شهدا که مینگری با تو حرف می زنند، انگار در هزار توی زمان خطاب به مسافر گمشده شان نجوا میکنند که:
” نه از سفید و نه از سیاه، دیگر از هیچیک نمینویسم ! دیگر نه از تو مینویسم و نه از رفتنت… هیچ کدام را نمیخواهم، همین چند سال خاطره برای گریههایم کافیست! راهی جز سکوت ندارم… دلخوشیهایم را دانه دانه از من گرفتند، حالم مساعد نیست، اینقدر که دیگر نه انگیزهای برای ماندن دارم، نه توانی برای گریستن دارم و نه فریاد زدن، فقط سکوت میکنم…”
پـس چـرا، بـه نـبـودنـت عـادت نـمیکنـم ؟ گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن! آنچنان جای تو خالیست،صدا میپیچد! چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه. چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست…”
خوب میفهمم بانو! خیلی دردناک است که مجبور باشی فقط بسوزی و بسازی و هیچ راه نجاتی نباشد. گاهی سکوت کردن و دم نزدن، مرگ تدریجی است… هشت سال جنگ بیامان، حسرت شاد بودن و جوانی کردن را روی دل خیلی از دختران و بانوان این دیار گذاشت، چه کسی از دل آدمها خبر دارد؟…
داستان پر غصه تنهایی و فراق زنان ایران زمین همچنان ادامه داد، قصه مردانی که میروند تا نوامیس و خانوادهها و نسلهای این دیار در آرامش، شب سر بر بالین بگذارند و جوانانی همچنان که پرپر میشوند تا لبخند از لبان کودکان این سرزمین رنگ نبازد…
و اما اکنون هنوز هم تنور حادثه گرم است و همچنان عطر شهدا در آسمان این مرز و بوم میپیچد؛ این بار در قالب شهدای مدافع حرم، شهدای مرزبان، شهدای امنیت و … تا مبادا خنجر داعشیها حنجرهای را پاره کند و سری قطع شود، تا مبادا طالبان و تکفیریها خانوادهای را مقابل چشمان کودکان تیرباران کنند، تا نسلکُشیها بیرحمانه و تجاوز و چپاولی رخ ندهد، تا خاک ایران به تاراج نرود…
امروز تاریخ همچنان ادامه دارد و بانوان غیور ایرن سرزمین با دستان توانمندشان صفحات تاریخ را ورق میزنند…