تریبونی برای شنیدن “فریاد سوختگان”

روتیتر: محله درست در مرز واقعیت و افسانه شهر راز قرار دارد، مملو از معتادان متجاهری که لابه لای روزمرگی زندگی مردم، در آمد و شدی پراز رخوتند. جایی که از گذشته تا امروز، کمتر مسئولی حضورش محسوس بوده است، چه آنان که باید به زودی مقامشان را تحویل دهند و چه آنان که باید تحویل بگیرند.
برای بسیاری “زیرگذر زند” هیچ زمانی موجب مباهات و شادی نبوده، چون مرزی است میان فقیر و غنی و فاصلهای بین حقیقت و افسانه یک شهر نیمه افسانهای! در اینجا شیرازی که میشناسیم از شیرازی که واقعیت دارد جدا میشود.
آنسوی زیرگذر زند شیراز، مردمی زندگی میکنند که کمتر مسئولی علاقه به شنیدن حرفهایشان دارد و رسانه هم به واسطه نبود گوش شنوا، دیگر علاقه به شرح آن! ندارد، زیرا شیراز باید شهر گل و بلبل بماند!!. شهری که دو شاعر و یک فیلسوف بینالمللی برای ایران به ارمغان آورده است نباید چهره زشتی داشته باشد. انگار قرارداد نانوشتهای وجود دارد که خبرنگاران را از رفتن به آن سوی این زیرگذر، منع و تلاش همه را برای مرهم گذاشتن مداوم بر هویت زخم خورده شهرراز، معطوف میکند.
اما عصر سهشنبه هشتم تیرماه و در روزی از روزهای گرم سالی که قرار است نیکو باشد، این سوی شهر شاهد رخداد دیگری بود، روزی که شمار زیادی از خبرنگاران و عکاسان خبری، برای شرکت در برنامهای خاص، از مرز رد شدند، مقصد نقطه صفر مرزی، در کوچهای با شماره ۲۶. کوچهای که در ابتدا صورت زشت و کثیفی ندارد. سنگ فرش کف گذر و ساختمانهای بازسازی شده، رنگ و لعابی به آن داده است اما پشت این چهره بزک کرده، واویلایی همیشگی، تداوم دارد؛ هرچه بیشتر در کوچه پیشروی میکنی، ذات حقیقی محلهای که زمانی رونقش به واسطه حضور شریف امامزادهای، در آن بود. مرقد امام زاده “سید ذوالفقار”، بیشتر به چشم میآید!!
پشت آن چهره بزک شده، مردان و زنانی خمیده قامت و ژولیده که تن فرسوده به اعتیادشان در میان جامههایی چرک و کهنه، هر گوشه در تردد و سکونتند! ساکنانی غریب و آشنا که لکههایی را میمانند بر دامن شهری شهریار پرور.
آنگونه که مسنترهای محل و شهر میگویند، وضعیت این محله قدیمی شیراز سالهاست که به همین منوال است. اعتیاد در اینجا عفونتی قدیمی به شمار میآید، آنقدر قدیمی که دیگر اندامها را فاسد کرده است؛ یکی از معتمدان گذر سید ذوالفقار، میگفت که تمام کار شهرداری در اینجا بازسازی چند خانه میراثی بوده و بس.!
انگار شیراز خود برای برخی مسئولان مرز است! اگر از شیراز به سمت جنوب بروی، شهریت کمتر و محلهها کسل و زیرساختها فرسودهتر میشود؛ اگرچه برای دیدن باید چشمها را شست و کمی در دل ماجرا، قدم زد.
شاید مسئولان هم آن زیرگذر هول انگیز را مرزی قرار دادهاند که اهالی محلهای قدیمی در مرکز شهر، آنجا که رویهاش را برای گردشگران ساختهاند؛ مدعیهستند بسیاری از خانههایش حتی گاز هم ندارد؛ اینجا زیاد دور نیست، چند قدم بالاتر از ارگ کریمخانی و بازار وکیل، بازاری که آنهم شمال و جنوبش، تفاوتهای بسیار دارد.
فاصلهای اندک تا جایی که سنگ فرش شده و بساط کسب و کارهایی زیر نورهای رنگ رنگی و کنار آبنماهای زیبا، پهن است و جان میدهد برای عکسهای یادگاری، عکسهایی که عمق را نشان ندهد.
عصر سهشنبه هشتم تیرماه گرم ۱۴۰۰، گذر سید ذوالفقار شیراز، میزبان برنامهای بود به مناسبت هفته مبارزه با موادمخدر، با عنوان ” فریاد سوختگان” متفاوت از نشستهای پشت درهای بسته، جایی که الحق خوب انتخاب شده بود؛ کنج همان دیوار که بنر را نصب کرده بودند، میهمانان ناخواندهای، دود افیون به ریه سرازیر میکردند تا خماری عصرگاهی، شامشان را دژم نکند!!
به گزارش ایسنا، سیستم صوتی راه افتاد و صندلیها چیده شدند. مسئولان برگزاری برنامه از معتادان هم برای شرکت در برنامه دعوت کردند و این دعوت مقبول برخی از آنها که دیگر هراسی از دوربین و میکروفن نداشتند و خود را در انتهای خط و در انتظار نقطه آخر میدیدند، پذیرفتند.
این به حق اولین و متفاوتترین برنامهای بود که تاکنون، در باب اعتیاد و موادمخدر در شهری که از این بلا، خانمانش بارها سوخته و آسیبها تجربه کرده است، بر گزار میشد؛ اگرچه نمیشد نامش را کنفرانس خبری گذاشت، بیشتر تریبونی بود، برای کسانیکه حس سوختن در آتش اعتیاد را تجربه کردهاند، تا فریادگر تجربههایی باشند، شاید کاربردی.
در این بین، شماری از معتادان بهبود یافته از بیماری سخت اعتیاد هم حرفهایی برای گفتن داشتند، سخنانی که ترجیع بند همه آنها، گذاشتن بار مسئولیت مبارزه با اعتیاد و درمان معتاد بر دوش مردم و نهادهای مردمی و سازمانهای حمایتی نظیر بهزیستی، بود.
حرفها در نقطهی دیگری هم اشتراک داشت، آنجا که از کم توجهی مسئولان گفته شد و از لزوم تغییر در نگرش نسبت به مبارزه و مقابله با موادمخدر، اعتیاد، معتاد و علل و عوارض این بلیه!.
آنهایی که برای برده شدن نامشان یا تیترشدن وعدههایشان و نشانه شدن عکسهایشان، پشت تریبون قرار میگرفتند، نبود چتر حمایتی را یکی از مسائل مهم در مقبول نیفتادن اقدامات مقابلهای و پیشگیرانه در حوزه آسیبهای اجتماعی نظیر اعتیاد دانستند.
متکلمان این جلسه، بیکاری و سرگردانی بعد عبور از هفت خوان ترک اعتیاد و رسیدن به ابتدای مسیر پاکی، را مهمترین عامل در بازگشت به پشت خط اعتیاد عنوان کرده و تاکید داشتند که همه آدمهای معتاد امروز، زمانی شهروندانی عادی و عاری از گرفتاری اعتیاد و موادمخدر بودهاند.
آنها خود را عامل دسته چندم در گرایش به اعتیاد و تداوم مصرف مواد مخدر و رسیدن به انتهای خط در این واژگونه راه، میدانند و محیط و فقر و فرهنگ و بیکاری و مشکلات ناشی از بیکاری و در دسترس بودن افیون و …. را پیش از تمایل فرد، به عنوان عوامل موثر بر اعتیاد مطرح میکنند.
مشکلاتی که از نگاه آنان، بعد از ترک مواد افیونی، همچنان در انتظار معتادانی است که تجربه فراموش کردن و فراموش شدن را در ناخودآگاه، همیشه به همراه دارند. مسائلی که به جای چتر، بر سر آنها سایه افکنده و لغزیدن دوباره و چند باره گرفتاران این بلا را رقم میزند.
در میان سوختگانی که فریادشان را پشت این تریبون آزاد، به گوش رسانه رساندند، حرفهای آن معتاد که میگفت: “از نظر من معتاد که ضایعات جمع میکنم تا اول جوابگوی اعتیادم باشم و بعد شاید غذا، در این شرایط یک مشکل دارم، اما بعد از ترک و پاکی، تنها خواهم بود و سدی از مشکلات در برابرم قد علم خواهد کرد.