به بهانه سالروز شهادت عباس دوران؛ شهیدی که بال جنگنده اش شد/ قهرمانِ دوران

روتیتر : عباس دوران خلبان دوران دفاع مقدس وقتی جنگنده اش آتش گرفت بازهم به مسیر خود ادامه داد تا عملیاتش را به پایان برساند. او بال هواپیمایش شد تا قهرمانی برای همه دوران باشد.
به گزارش روتیتر : «دلم نمیخواهد از سختیها با همسرم حرفی بزنم. دلم میخواهد وقتی خانه میروم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد میکند. دکتر میگوید فقط ضعف اعصاب است. چطور میتوانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشمهای همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر میکنند ما پرواز میکنیم و میجنگیم تا شجاعتهای ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.»
هشتم تیر ۱۳۶۰ از یادداشتهای شهید عباس دوران
صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.
عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده متولد شد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل و طی دوره تکمیلی به آمریکا اعزام شد و پس از اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.
وقتی جنگ تحمیلی در روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) انجام وظیفه میکرد. او در طول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی داشت.
بارها میگفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود میآیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.
عباس دوران هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در یک عملیات متحورانه دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» غرق کرد، چنانچه میگفتند و به اثبات هم رسید نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند.
در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعلهورتر میشد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهدها سخن میگفت و از مدتها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنزهای سفارشیاش را بر روی اتوبانهای نوساز بغداد راه انداخت، خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام تبلیغ میکردند که ایران نمیتواند بغداد را ناامن کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.
روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.
هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی
ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیا: شنیدنی است.
وی میگوید: قبل از اینکه انجام این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به «امیدیه» رفته بود و قرار بود در صورتی که در «عملیات رمضان» نیاز شد، پرواز کند زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایتهای هوانیروز داشت. در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه، این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد. «هواپیمای شماره ۱» من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲» محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳»، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیماهای شماره ۱ و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد.
ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبهرو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلولهها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس به من گفت که چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چارهای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم. زیرا در آن شرایط اگر باز میگشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار میگرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با این که پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمبها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم.

بعد از تخلیه بمبها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم میشد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهدها در آن برگزار شود.
زمانی که ما بمبها را روی پالایشگاه الدوره میریختیم آتش بیامان و شدید دشمن قطع نمیشد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت.
وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش میسوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش میسوزد.
درست نمیدانم اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمیدانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است.
وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبتهای شب قبل از عملیات افتادم که به من گفت: «منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم».
کاظمیان درباره عملیاتهای مهمی که با عباس دوران انجام داده است، میگوید: من از سال ۱۳۶۰ که عباس دوران به همدان منتقل شده بود با او آشنا شدم و در عملیاتهای زیادی با او شرکت کردم که مهمترین آنها عملیات فتحالمبین، عملیات بوشهر برای بمبباران اسکلههای «البکر و الامیه» نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و به هم زدن کنفرانس غیرمتعهدها بود.
عباس دوران بین همه معروف بود. ترس را هیچگاه در وجود او ندیدم. سختترین مأموریتها را قبول میکرد و به تنها چیزی که فکر میکرد هدف بود. حتی یادم هست در عملیات بمبباران اسکلههای «البکر» و «الامیه» در نزدیکی بندر بصره، بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند. او هیچگاه در کابین صحبت نمیکرد و همیشه میگفت اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام میکنید مواظب اطراف باشید.
منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه اسارت، بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.
عباس دوران با این حرکت شهادت طلبانه اش به آسمان پرکشید، باروحی به وسعت آسمان. قصد ترک سفینه آتش گرفته را نداشت این را بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بودکه بعثیها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد.
پس ازسال ها غربت در روز دوم مرداد ۱۳۸۱ بقایای پیکر پاک سرلشکرشهید عباس دوران به خاک میهن بازگشت تا این سند افتخارهمیشه جاویدان تاریخ ایران اسلامی در سرزمینی که دوست داشت تشییع ودر دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود.