پرویز شاپور، مردی که کاریکاتور را می نوشت

روتیتر: پرویز شاپور نویسنده و طراحی است که افزون بر خطوط با کلمات هم کاریکاتور میکشید. شاپور و کاریکلماتور آنچنان در هم تنیده شدهاند که مرور نام هر یک، نامِ آن دیگری را در خاطر میآورد.
به گزارش روتیتر: امروز، پانزدهم مرداد، سالروز درگذشت مردی است که نامش با عنوان گونه ادبیِ مختصر و مفیدی به نامِ کاریکلماتور پیوند خورده است؛ مردی که در قاب خاطره دوستان و دوستدارانش با محاسن انبوه و بلندش نقش بسته است؛ مردی که عاقبتِ خود را هم در یکی از کاریکلماتورهایش به سادگی ترسیم کرد: دنیای من به شادروان شاپورخان ختم میشود. [۱] مردی به نام پرویز شاپور (۱۳۰۲ – ۱۳۷۸).
پرویز شاپور را عدهای به واسطه همسر فروغ فرخزاد بودنش میشناسند. آنها از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۴ خورشیدی با هم زندگی کردند و حاصل ازدواجِ آنها در سن کم، پسری بود به نام کامیار (م. ۱۳۹۷). اما عدهای دیگر که بهاحتمال میباید بیشتر اهل مطالعه باشند، پرویز شاپور را به واسطه جملههای کوتاهِ پرمعنا و گاه طنزی میشناسند که به کاریکلماتور معروف است.
کاریکلماتور چیست؟
کاریکلماتور ترکیبی است از ۲ واژه کاریکاتور و کلمه و به نوعی از نوشتههای ادبی اطلاق میشود که عبارت است از جملههای منثور ساده، صمیمی، کوتاه، طنزآمیز (یا مطایبهآمیز)، ادبی، غیرجدی و کاریکاتوری.[۲] به بیان دگر، کاریکلماتور را میتوان کاریکاتورِ نوشتاری دانست. مانند این جمله گربه هنگام بالارفتن از درخت به ریش جاذبه زمین میخندد.[۳] این نام را نخستین بار احمد شاملو شاعر سرشناس که سردبیری مجله خوشه را عهدهدار بود، در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ خورشیدی به نوشتههای تکخطی پرویز شاپور داد. پرویز شاپور و کاریکلماتور آنچنان در هم تنیده شدهاند که مرور نام هر یک، نامِ آن دیگری را در خاطر میآورد.
آغازگریِ کاریکلماتورنویسی با نام شاپور گره خورده است اما به او محدود نمانده و چهرههای دیگری نیز همچون سیدحسن حسینی، جواد مجابی، عباس گلکار، اکبر اکسیر، مهدی فرجاللهی، حوریه نیکدست و ابوالفضل لعل بهادر در این حوزه ادبی فعالیت کردهاند. با اینحال عمده کاریکلماتورهای شاپور دارای ویژگیهایی است که میتوان آنها را در کارهای او به شکل برجسته ای مشاهده کرد.

در ادامه به برخی از این ویژگیها اشاره شده است:۰
کاریکلماتورهایی کوتاهتر از کوتاه
کاریکلماتور در ساختار و محتوا با جملههای قصار، برخی امثال و حکم و نیز تکبیتهای سبک هندی همانندیهایی دارد. در همه این انواع، مهمترین ویژگیِ ظاهری که در نگاه نخست به چشم میآید، عنصر کوتاهنویسی و ایجاز است. ایجاز، به زبان ساده یعنی بیانِ معنایی وسیع در تعداد واژگانی اندک. مانند ضربالمثلِ هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. این کوتاهی و ایجاز ویژگی اصلیِ هر کاریکلماتور است اما کاریکلماتورهای شاپور گاه از کوتاه نیز کوتاهتر است. تعداد واژگان در کاریکلماتورهای شاپور بهطور متوسط میان ۶ تا ۱۱ واژه است، این درحالی است که میانگین تعداد کلمه در آثار دیگران بیش از ۱۱ واژه بهنظر میرسد. [۴] او کاریکلماتورهایی دارد که تنها از سه یا چهار واژه تشکیل شده است، مانند در خودم محبوسم؛ در قلبم اشک میریزم و به نگاهم خوشآمدی.[۵]
عمران صلاحی که خود از طنزپردازان نامدار روزگار ما و از یارانِ نزدیکِ پرویز شاپور بوده است، درباره گرایشِ شاپور به کوتاهنویسی به روحیه خاص وی اشاره کرده و گفته است که شاپور میگفت: من چون نامهنویسی و داستاننویسی و اینها برایم مشکل است، جملات کوتاه مینویسم؛ چون اگر بخواهد بلندتر بشود (یعنی مطلب)، سرنخ از دستم درمیرود. ضمناً به این موضوع پیبردم که نوشتن برایم سخت است، درصورتی که سوژه زیاد دارم. این است که فکر کردم این سوژهها را توی جملات کوتاه بیاورم. حتی بعضی از دوستان میخواستند ما را از راه راست منحرف کنند و به ما پیشنهاد میکردند که داستان بنویس! داستان بلند بنویسی خیلی خوب میشود! ولی من پایم را از گلیمم درازتر نکردم.[۶]
شاید بتوان دلیلهای دیگری هم برای علاقهمندی شاپور به هرچه کوتاهتر نوشتن در نظر گرفت؛ یکی اینکه او به رباعیهای خیام علاقه بسیار داشت و طبیعی است که همین قالبِ کوتاه و چهارمصراعیِ رباعی که گاه عمیقترین و مفصلترین حرفهای بشر را به درازای ازل تا ابد در جسم کوچک خود جای داده است، او را به کوتاه نویسی علاقهمند کرده باشد. شاپور، خود گفته است که از بچگی خیّام را از بَر بودم. از رباعیات خیام، که از نظر حجم خیلی هم کم است، مفاهیم زیادی گرفته بودم، خیلی بیشتر از آنچه آدم شاید از خواندن یک دیوان پُر از قصیدههای بلند میگیرد.[۷] افزون بر این، شاپور نحوه برخوردهایی را که در کودکی و نوجوانی گاه با او میشده است، در کشیده شدنش به کوتاهنویسی بیتأثیر نمیداند. او در گفتوگویی گفته است که هر وقت چیزی میدیدم که نظرم را جلب میکرد و میآمدم دربارهاش با پدر و مادرم صحبت میکردم، حرفم را نمیفهمیدند. حتی چند بار سر این موضوع کتک خوردم. حرفم را میخوردم و جویده جویده صحبت میکردم. خلاصه از همان اول، عامل کوتاهنویسی و کوتاهگویی با من بود.[۸]

طنزِ خاصی که تصویری است
از دیگر ویژگیهای آثار شاپور، طنز قوی و چندلایهای است که در بسیاری از کاریکلماتورهای او دیده میشود، بخشی از این طنز از شخصیت ویژه شاپور مایه میگیرد و این مسئلهای است که میتوان از آنچه دوستانش درباره خُلقوخوی او گفتهاند، دریافت. بهمَثَل عمران صلاحی که افزون بر رفاقتِ صمیمی با شاپور، در روزنامه توفیق نیز با او همقلم بود، گفته است که یک شب در جلسه هیئت تحریریه روزنامه نشسته بودیم و داشتیم سوژه فکر میکردیم. باران شدیدی میبارید و من میترسیدم دیر به اتوبوسهای جوادیه برسم. شاپور گفت: من میرسانمت. پرسیدم: مگر ماشین دارید؟ گفت: نه، چتر دارم! .[۹]
از دیگر دلایلِ دلنشینیِ طنز موجود در آثار شاپور، یکی همان ایجازِ جملههایی است که او به کار گرفته است؛ چرا که در طنزهای کوتاه، مانندِ مَثَلها یا لطیفهها، هرچه جمله یا جملهها کوتاهتر باشد، عنصر غافلگیری در طنز بهتر میتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. عمران صلاحی گفته است که قبل از کارهای شاپور، در مطبوعات، کلمات قصار زیاد چاپ میشد؛ اما نوشتههای شاپور ویژگیهایی داشت که خاص خود او بود: آمیزهیی از تخیل و طنز و شعر در کمترین کلمات.[۱۰]
یکی از عاملهای ایجاد غافلگیری در کلام، خلافآمدِ عادت است؛ یعنی نویسنده یا شاعر سیاقِ لفظی و معنویِ جملههای خویش را طوری طراحی کند که به نوعی خلاف عادتِ شنیداری، دیداری یا حتی تخیّلی مخاطب باشد. کاریکلماتورهای شاپور نیز مانند دیگر آثار ادبی به ویژه طنز از این ویژگی برخوردار است اما با دقت نظر و تأمل در کاریکلماتورهای متعدد او، میتوان نمونههایی یافت که اگرچه “خلافآمد” هستند، اما طنز آنها بیشتر در غافلگیریشان نهفته است؛ بدین معنی که در غافلگیری فقط با خلاف عرف و عقل و شرع روبهرو نیستیم، بلکه سیر کلام بهگونهیی است که خواننده با پایان یافتن جمله ناگهان غافلگیر و متعجب میشود و درنتیجه، خنده را برای وی به دنبال میآورد:
فاصله بین گریستن و خندیدن را دَماغ پُر میکند.[۱۱]
به جز این اما، شاید بتوان مهمترین ویژگیِ اختصاصی آثارِ شاپور را طنزِ تصویری موجود در آنها دانست. پرویز شاپور، افزون بر کاریکلماتورنویسی، طراحی و نقاشی نیز میکرد، که مجموعهای از آثار تصویریِ او در مجموعههای فانتزی سنجاققفلی و تفریحنامه به چاپ رسیده است. بنابراین، با توجه به اینکه به خوبی زبانِ تصویر را میشناخت، توانسته بود این زبانِ تصویری را در کاریکلماتورهای خویش نیز به کار گیرد و همین ویژگیِ تصویری بودنِ نوشتههای او سبب شده است که به دوره و روزگار خاصی محدود نباشند و بهاصطلاح تاریخ انقضاء نداشته باشند. نمونهای از این طنز تصویری را میتوان در این کاریکلماتورها دید:
پرنده پیر روی سایه شاخه درخت مینشیند.
پاییز تنپوشِ گلدارِ بهار را پشتِ رو میپوشد.
آتشفشان تهوّع کره خاکی است.[۱۲]

کودکانگی
کودکانگیِ موجود در کاریکلماتورهای پرویز شاپور، دیگر ویژگیِ بارز آثارِ او بهشمار میرود که به نوشتههای او شخصیتی مستقل بخشیده است. بخشی مهم از این کودکانگی از شخصیت ساده شاپور به کاریکلماتورهای او منتقل شده است. او تا پایان عمرِ خویش هیچگاه دستِ کودکیاش را از دستان خود رها نکرد؛ که اگر اینطور نبود، نمیتوانست دلبسته سنجاققفلی شود و به قولِ خودش از قیافه سنجاق قفلی خوشش بیاید و در طرحهایش آنهمه پرتره از او بکشد! شاپور درباره علاقه فراوانش به این شی که شاید اصلش به چشم بسیاری از آدمیان نیاید، گفته است: من طرح کشیدن را با سنجاق قفلی شروع کردم؛ هم از جهت اینکه واقعاً قیافهاش را خیلی دوست دارم، همیشه در ذهنم هست؛ و هم اینکه درواقع طراحی از آن کار نسبتاً آسانی بود…[۱۳]
او همچنین نیمرخ سنجاققفلی را بسیار شبیه به چهره آدمی از زاویه کنار میداند. آشکار است که چنین تخیلِ نیرومندی که میتواند چیزهایی ورای آنچه را همه میبینند، در اشیا و حتی جانداران ببیند، جز در ذهنِ به واقعیتآلودهنشده کودکان و خاطرِ سرشار از کودکیِ زنده افرادی چون پرویز شاپور مجال زندگی ندارد. شاپور سنجاق قفلی را اینطور میبیند: سنجاققفلی با اینکه جزو بیجانها است، ولی نیمرخش به نیمرخ اشرف مخلوقات خیلی شبیه است. مثلاً آدم میبیند که دماغ دارد، تقریباً چشم دارد و همیشه نگاه مهربان به آدم دارد. همهاش منتظر است که ببیند کجا میتواند به کمک آدمها بیاید. از طرفی خوب، خیلی هم سرو قد است و اندام خیلی متناسب و کشیدهیی دارد. دیگر اینکه سنجاققفلی برای وصل کردن آمده است.[۱۴]
افزون براین، شاپور علاقه بسیاری به کودکان داشت که همین میتواند از دیگر دلیلهای کودکانگی آثار او باشد. جالب است که ابوالفضل زرویی نصرآباد نیز در یادداشتی که به مناسبت درگذشت پرویز شاپور نوشته، به همین کودکدوستیِ وی اشاره کرده است: شاپور به هیچیک از جناحهای داخلی و خارجی منتسب نبود؛ فقط برای بچههای پنج، شش ساله کوچه کسری که محل زندگیاش بود، تعظیم میکرد.[۱۵]
بهطور کلی میتوان گفت آنچه کودکی و کودکانگیِ موجود در آثار پرویز شاپور را سبب شده، عبارت است از توصیفهای کودکانه او، بازیها، شیطنتها و آرزوهای صاف و ساده و گاه بچگانهاش، استدلالهای کودکانهاش و نیز همذاتپنداریاش با اشیای بیجان و نیز طبیعتِ جاندار. او با اصول ادبیات کودک مانند شیوههای فانتزیسازی و تصویرسازی کمیک آشنا بود؛ بهگونهیی که او را با جمیز تربر آمریکایی، طراح و داستاننویس کودکان، مقایسه کردهاند. او با انتخاب موتیفهای خاص داستانها و کارتونهای کودکان مانند موش، گربه، ماهی و زنبور عسل، خلق موجودات خیالی، جنسیتبخشی به عناصر بیجان طبیعت، جابهجاسازی زمانی و مکانی و… ضمن نوکردن فضای اثر خود، علاوه بر کودکان، بزرگسالان را نیز مهمان طرحها و نوشتههایش میسازد.[۱۶]
نمونهای از این روح کودکانه را میتوان در کاریکلماتورهای زیر دید:
در زمستان پوست موز را نمیکنم، چون میترسم سرما بخورد.
ستارگان سکههایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پسانداز کردهاند.
شکوفه، جوجه گل است.
بلبلِ مرتاض روی گل خاردار مینشیند. [۱۷]
گربهها و موشها و ماهیها و پرندهها
پرویز شاپور نسبت به محیط پیرامونش دقیق بود و این دقت از بچگی عادت او شده بود. وی در این دقت و کنجکاوی آنچه نظرش را میگرفت، سوژه طرحها و کاریکلماتورهای خود قرار میداد. اشک، ستارگان، خورشید، باران، قفس، گیوتین، مرگ، زندگی، سکوت و درخت، ازجمله واژگانِ پرتکرار در کاریکلماتورهای شاپور است اما اگر سنجاققفلی در طرحهای او رتبهی نخستِ تکرار را دارد، در کاریکلماتورها گربه و ماهی و پرنده و موش از پرتکرارترین واژههاست.
شاپور این بسامد بالای واژههای یادشده را در شناختِ خوب خود از آنها میداند. بهمَثَل درباره گربه گفته است: ما خانواده گربهدوستی هستیم. از قدیم، همیشه گربه توی خانهمان داشتیم. یادم میآید که زمستانها این گربهها میآمدند و با ژستهای مختلف روی کرسی مینشستند. یک وقت نشسته بودند و یک وقت هم با هم بازی میکردند. این است که من با خطوط تن گربه خیلی آشنا هستم و میتوانم بکشمش، درصورتی که فیل را نمیتوانم بکشم. گربه یک لوکوموتیو است که دو تا واگن دارد: موش و ماهی.[۱۸]
در ادامه نمونهای از کاریکلماتورهایی که پرویز شاپور با بهرهگیری از این چهار واژه پدیدآورده، آمده است:
تاریخ مصرف موش و ماهی را گربه تعیین میکند.
درباره موش حرف میزدم، تا سر و کله گربه پیدا شد حرفهایم پا به فرار گذاشتند.
گربه نگاهش را با ماهی تنظیم میکند.
پرنده تنبل پرواز را زمینگیر میکند.
گربه خجالتی وقتی میخواهد ماهی بگیرد، دستش را جلو صورتش نگه میدارد.
سوراخ موش، روزنه امید گربه است.
پرنده در قفسِ ساختهنشده آزاد است.
عمر ماهی صرف آبتنی میشود.
ای کاش مثل پرواز و پرنده با هم یکی میشدیم.
ماهی از عشق دریا سر به رودخانه میگذارد.
گربه پُرتوقع انتظار دارد موش به خودش سس گوجهفرنگی بزند.
گربه تشنه هم ماهی را از آب بیشتر دوست دارد.
نگاه گربه همسفر نیمهراه پرنده بلندپرواز است.
پرنده پیر با کمک گربه از درخت پایین میآید.
فاصله بین موش و گربه بستگی به زرنگی طرفین دارد.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود. [۱۹]
ارجاعها
۱. در سوگِ آنکه رفت و در غمِ آنکه ماند…؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ بخارا، مرداد ۱۳۷۸، شماره ۷، ص ۳۳۸.
۲. ویژگیهای زبان طنز و مطایبه در کاریکلماتورها؛ یحیی طالبیان و فاطمه تسلیم جهرمی؛ مجله فنون ادبی دانشگاه اصفهان، سال اول، پاییز و زمستان ۱۳۸۸، شماره ۱۵، ص ۱۵.
۳. طنز: کاریکلماتور؛ پرویز شاپور؛ بخارا، فروردین و تیر۱۳۸۹، شماره ۷۵، ص ۳۲۹.
۴. ویژگیهای زبان طنز و مطایبه در کاریکلماتورها؛ یحیی طالبیان و فاطمه تسلیم جهرمی؛ مجله فنون ادبی دانشگاه اصفهان، سال اول، پاییز و زمستان ۱۳۸۸، شماره ۱۵، ص ۱۸.
۵. رک: گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ پرویز شاپور؛ مروارید؛ ۱۳۷۱.
۶. شاملو و شاپور و کاریکلماتور؛ عمران صلاحی؛ مجله گوهران؛ پاییز و زمستان ۱۳۸۴، شماره ۹ و ۱۰، ص ۱۲۰.
۷. گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ پرویز شاپور؛ مروارید؛ ۱۳۷۱؛ ص ۱۶.
۸. همان. ص ۱۵ و ۱۶.
۹. همان. ص ۷.
۱۰. شاملو و شاپور و کاریکلماتور؛ عمران صلاحی؛ مجله گوهران؛ پاییز و زمستان ۱۳۸۴، شماره ۹ و ۱۰، ص ۱۲۰.
۱۱. ویژگیهای زبان طنز و مطایبه در کاریکلماتورها؛ یحیی طالبیان و فاطمه تسلیم جهرمی؛ مجله فنون ادبی دانشگاه اصفهان؛ سال اول، پاییز و زمستان ۱۳۸۸، شماره ۱۵، ص ۲۷.
۱۲. برگزیدهها: کاریکلماتورها (لطیفهها و نکتهها)؛ پرویز شاپور؛ مجله ایرانشناسی؛ زمستان ۱۳۷۹، سال دوازدهم، شماره ۴، ص ۹۰۸ و ۹۰۹.
۱۳. گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ پرویز شاپور؛ مروارید؛ ۱۳۷۱؛ ص ۱۹.
۱۴. همان. ۲۰.
۱۵. در سوگِ آنکه رفت و در غمِ آنکه ماند…؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ بخارا، مرداد ۱۳۷۸، شماره ۷، ص ۳۳۷.
۱۶. کودکانهها در کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ علی صفایی و لیلا درویشعلیپور آستانه؛ مجله مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز؛ پاییز و زمستان ۱۳۹۱، سال سوم، شماره دوم، ص ۶۰.
۱۷. گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ پرویز شاپور؛ مروارید؛ ۱۳۷۱.
۱۸. همان. ص ۱۵.
۱۹. رک: گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور؛ پرویز شاپور؛ مروارید؛ ۱۳۷۱.